زبانحال حضرت زهرا در شهادت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
آسـمـان مـدیـنـه غـمـبـار است شهر، آشوب و کار دشوار است بعد از این مکر و حیله بسیار است چشم های عـلی گهـربـار است رنگ زهـرا شبیه دیـوار است یک منادی به کوچـه راه افتاد خـبـر از رحـلـت نـبـی مـیداد آه از بـــی کـــرانـــۀ بـــیـــداد مـرتـضی مانـده بود بی امـداد وای از رهبری که بییار است یک طرف پـیکـر نـبـی بر جا آن طرف تر سقـیـفـهای بـر پـا مرگ بر آن نشست و آن شورا که شده حـاصلـش غـریـبیِ مـا امت مـصـطـفی عـزادار است غسل و کفن نبی حکایت داشت علی از غربتش روایت داشت خـصـم داعـیــۀ ولایـت داشـت فـاطـمه از عدو شکایت داشت نعش خیـرالبشر در آزار است بر زمین پـیـکـر پـیـامبر است آب غسل و کفن هنوز تر است صحبت هیزم و هجوم و در است یاس را فصلِ برگ و بار و بَر است سینۀ گُل چه جای مسمار است اَبَـتـاه این چه وقـت رفـتن بود ای پـدر فـصـلِ یـاریِ من بود غـنـچـهام را گـهِ رسـیـدن بـود دورِ یـاسِ تو پُر ز دشمـن بود گـوئـیـا دور دور کـفـار اسـت رفـتـی ای طـالـعِ سـپـیـدۀ مـن قـبـلـهات قــامـت کـشـیـدۀ مـن رفتی ای خاک تو به دیـدۀ من تـا نـبــیـنـی قــد خــمـیــدۀ مـن داغ مـن داغ آل اطـهـار اسـت من کـه گـفـتـم بـدونِ مـادر نَـه زنــدگـی دور از پـیـمـبــر نـه دیــدنِ بـی کـسـیِّ حـــیــدر نـه مُـردن آری، خـزان رهـبـر نه بر سرم آمد آنچه دشوار است چونکه دین تو بی حـبیب شود چه کسی بر عـلی مجیب شود تـو نـبـیـنـی حسن غـریب شود و حـسـیـنـت شـبـیه سیب شود طشت و گودال و تل چه خونبار است تو نـبـیـنـی سری بـریـده شـود و رگ حـنـجـری دریـده شـود نور چشمت به خون طپیده شود زیـنـبت مثل من خـمـیـده شود شأن عصمت مگر به بازار است این مدیـنه چهها به خود بـیـنـد کـاروان تـو را به خـود بـیـنـد رجعت از کـربـلا به خود بیند پـیـرهـن پـاره را به خود بیـند آسـمـان مـدیـنـه غـمـبـار است |